فاصله‌ی خانه تا محل کارم، ده دقیقه پیاده‌روی است. بخشی از خیابان راسته‌ی قالی‌فروشان است. اغلب آنها افراد میانسال یا سالخورده‌ای هستند که تقریبا هیچگاه هیچ تغییری در خودشان، شکل مغازه‌شان، رفتارشان، شکل نشست و برخاست‌شان دیده نمی‌شود.

مغازه‌ها به شکل سنتی تاریک و کم‌نور، مغازه‌دار هم تقریبا همیشه یا جلوی آفتاب نشسته، یا گوشه مغازه در تاریکی غیب شده‌اند، یا دارند چایی می‌خورند یا سیگار می‌کشند. اصلا همه عین هم! بعید می‌دانم اگر ده سال پیش هم از این راسته رد می‌شدم رفتار دیگری از این جمع می‌دیدم.

مشتری مداری در بازار فرش

یکی از مغازه‌دارهای جوان این مسیر هم همیشه یا سرش در تبلت است یا کتاب. یکی هم همیشه مثل نظامی‌ها، کاملا راست و محکم روی صندلی نشسته و جدول حل می‌کند. حد نهایی خلاقیت چند نفرشان این است که یک قالی کوچک زیبا را کنار در مغازه آویزان می‌کنند.

بارها از خودم پرسیده‌ام برای یک مشتری بالقوه کدام یک از این قالی‌فروش‌ها جذاب‌تر هستند؟ اگر خودم بخواهم فرش سنتی بخرم به کدامیک از آنها مراجعه می‌کنم؟ و معمولا به این نتیجه می‌رسم که سراغ آنها خواهم رفت که قدری با دیگران متفاوت باشند.

تقریبا مطمئنم که پیش آن چند نفری که تمام ساعات روز مشغول سیگارکشیدن و چایی‌خوردن هستند نخواهم رفت و تقریبا مطمئنم اگر از آنها بپرسم کاسبی چطور است همه آنها یک جواب منفی مشابه خواهند داد.

در این راسته دو مغازه‌ی سلمانی هم هست. یکی جوانی است که معمولا یا سرش توی گوشی است، یا کنار در نشسته و به آینده‌ای نامعلوم چشم دوخته و سیگار می‌کشد. آن یکی میان‌سالی است که معمولا صدای موسیقی ملایمی از مغازه‌اش به گوش می‌رسد، دست کم در محیط کار ندیده‌ام سیگار بکشد. بهتر از همه آن که بارها دیده‌ام نان خشک آورده و با حوصله کوبیده و خرد کرده و برای پرندگان خیابان ریخته. شما را نمی‌دانم، ولی من برای آرایشگاه رفتن دومی را انتخاب می‌کنم.

 

نوشته: علی اکبر کاویانی

گروه مدیریت ارتباط با مشتری

telegram

کانال تلگرام: https://telegram.me/DrCRM